جدول جو
جدول جو

معنی مشاهدت کردن - جستجوی لغت در جدول جو

مشاهدت کردن(شِ کَ دَ)
دیدن. نگریستن. نگاه کردن. نظرنمودن. ملاحظه کردن. معاینه نمودن: شیر تشمر او (شتربه) را مشاهدت کرد. (کلیله و دمنه). بدوباید پیوست و هول و خطر و... او مشاهدت کرد. (کلیله و دمنه). لشکر چون تفاوت حال هر دو طرف مشاهدت کردند از خدمت الیسع دور و نفور شدند. (ترجمه تاریخ یمینی) .... تا آنجا آید و مشاهدت کند که چگونه پادشاه است به لطافت سخن و زلاقت زبان. (مرزبان نامه ص 171)
لغت نامه دهخدا
مشاهدت کردن
دیدن مشاهده کردن: ... تا آنجا آید و مشاهدت کند که چگونه پادشاه است بلطافت سخن و ذلاقت زبان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مکایدت کردن
تصویر مکایدت کردن
حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، گول زدن، اورندیدن، غدر اندیشیدن، سالوسی کردن، فریفتن، گربه شانه کردن، تنبل ساختن، غدر کردن، شید آوردن، نارو زدن، مکر کردن، ترفند کردن، دستان آوردن، نیرنگ ساختن، کید آوردن، تبندیدن، پشت هم اندازی کردن، خدعه کردن، چپ رفتن، حقّه زدن، غدر داشتن
فرهنگ فارسی عمید
(شِ کَ دَ)
مشاهده نمودن. (ناظم الاطباء). مشاهدت کردن. دیدن. نگریستن. معاینه کردن: چشم اقبال پشت نصرت در نصار فتح مشاهده نکرده است. (سندبادنامه ص 16). شجاعت و دلاوری اسکندررا که مرهً بعد اخری مشاهده کرده بودند میدانستند. و در واقع او را بهادری و پهلوانی موروثی بود. (ظفرنامۀ یزدی ج 2 ص 412). و رجوع به مشاهدت کردن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مشارکت کردن
تصویر مشارکت کردن
هنبازیدن هنباز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
در پی کسی رفتن پیروی کردن کسی را: همه ما عروس و داماد را تا خانه داماد مشایعت کردیم، بدرقه کردن مسافر را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مساعدت کردن
تصویر مساعدت کردن
یاری کردن یارمندی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ناییدن نازیدن به خود بالیدن فخر کردن نازیدن: فصحای عرب بقصاید سبعیات مفاخرت و مباهات میکردند
فرهنگ لغت هوشیار
داماد شدن، بدامادی برگزیدن داماد کردن: از امیر المومنین علی بن ابی طالب علیه - السلام است که از او ترسیدند دشمنان خدای... وز خلق رسول علیه السلام مراو را گزید ومر او را بخویشتن کشید چه بدانچ با او مصاهرت کرد تا امروز فرزندان او فرزندان رسول اند و چه مر او را وصی خویش بغدیر خم وهمگنان را بولایت او اشارت کرد، خویشی کردن بوسیله زن دادن و زن گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشاهده کردن
تصویر مشاهده کردن
نگریستن، معاینه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشاهده کردن
تصویر مشاهده کردن
تماشا کردن، درنگریستن
فرهنگ واژه فارسی سره
دیدن، نگریستن، تماشا کردن، رویت کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تلاش کردن، اهتمام ورزیدن، سعی کردن، سخت کوشی کردن، جهاد کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از مشاهده کردن
تصویر مشاهده کردن
لمراقبةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از مشاهده کردن
تصویر مشاهده کردن
Observe
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مشاهده کردن
تصویر مشاهده کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مشاهده کردن
تصویر مشاهده کردن
спостерігати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مشاهده کردن
تصویر مشاهده کردن
สังเกต
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مشاهده کردن
تصویر مشاهده کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مشاهده کردن
تصویر مشاهده کردن
beobachten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مشاهده کردن
تصویر مشاهده کردن
obserwować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مشاهده کردن
تصویر مشاهده کردن
مشاہدہ کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مشاهده کردن
تصویر مشاهده کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مشاهده کردن
تصویر مشاهده کردن
observeren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مشاهده کردن
تصویر مشاهده کردن
לצפות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مشاهده کردن
تصویر مشاهده کردن
観察する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مشاهده کردن
تصویر مشاهده کردن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مشاهده کردن
تصویر مشاهده کردن
관찰하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مشاهده کردن
تصویر مشاهده کردن
наблюдать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مشاهده کردن
تصویر مشاهده کردن
mengamati
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مشاهده کردن
تصویر مشاهده کردن
পর্যবেক্ষণ করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مشاهده کردن
تصویر مشاهده کردن
देखना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مشاهده کردن
تصویر مشاهده کردن
osservare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مشاهده کردن
تصویر مشاهده کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مشاهده کردن
تصویر مشاهده کردن
gözlemlemek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی